تَبم گرفت . . . !
سه شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۲ ق.ظ
- ۰ نظر
- ۲۱ مهر ۹۴ ، ۱۰:۴۲
من دختر شیرین سخن دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین دل آزار
من اهل دل و چای هل و لعل نگارم
تو اهل شب و شعر سپید و لب سیگار
من فلسفه ی عشقم و اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه و ادگار
من پنجره ای رو به غزل... خواجه ی شیراز
تو سخت ، پر از خشتی و مانند به دیوار
با این همه عاشق شده ام دست خودم نیست
من دختر شیرین سخن دوره ی قاجار
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت |
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت |
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین |
کـس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت |
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش |
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت |
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم |
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت |
از پای فتادیم چو آمد غم هجران |
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت |
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت |
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت |
احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست |
در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت |
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید |
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت |
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه |
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت |
غزل 82