سراج

إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى

سراج

إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى

_______________________________
منم و
این صنم و
عاشقی و
باقی عمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر . . .
_______________________________

پیام های کوتاه
پیوندها

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ashura» ثبت شده است

تربت و پای خسته؛ دلی شکسته . . . !

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۸ ب.ظ

  • انتظار

افتاده در این راه . . . !

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۷ ق.ظ
 افتاده در این راه، سپرهای زیادی    
    یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی
    
    بیهوده به پرواز میندیش کبوتر!    
    بیرون قفس ریخته پرهای زیادی
    
    این کوه که هر گوشه آن پارۀ لعلی است    
    خورده است بدان خون جگرهای زیادی
    
    درد است که پرپر شده باشند در این باغ    
    بر شانۀ تو شانه به سرهای زیادی
    
    از یک سفر دور و دراز آمده انگار    
    این قاصدک آورده خبرهای زیادی
    
    راهی است پر از شور، که می بینم از این دور    
    نی های فراوانی و سرهای زیادی
    
    هم در به دری دارد و هم خانه خرابی    
    عشق است و مزینّ به هنرهای زیادی
    
    بیچاره دل من که در این برزخ تردید    
    خورده است به اما و اگرهای زیادی
    
    جز عشق بگو کیست که افروخته باشند    
    در آتش او خیمه و درهای زیادی...

سعید بیابانکی

  • انتظار

دعایم

این است که من هم

ارباً اربا شوم برایت...

حسیـــــــــــــــــن(ع)

جنگ

جنگ

رز

  • انتظار

من روضه ام را خواندم

دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۲، ۰۲:۰۸ ب.ظ

روز عاشورا، مادرم گفت: «برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی». گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت.

رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلوی «عصر عاشورا» را شروع کردم. قلم را که برداشتم همین تابلو شد که الان هست، بدون هیچ تغییری.

مادرم که برگشت، به او گفتم: «من روضه ام را خواندم».

او می گوید الان که بعد از ۳۰ سال به این تابلو نگاه می‌کنم، می‌بینم اگر می‌خواستم این کار را امروز بکشم، باز هم همین تابلو به وجود می‌آمد، بدون هیچ تغییری. یک چیزی دارد این تابلو که خود من هم گریه‌ام می‌گیرد.

فرشچیان

  • انتظار

دستم نیست...

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۱۶ ب.ظ

بی آنکه دستم باشد
از دستم رفت...

ح س ی ن(ع)

  • انتظار

تو خیلی جدی بگیر!

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۱۴ ب.ظ

اتاق یزید در زمان حکومت معاویه:

رفیق (پیرمردی 60 ساله): به خدای کعبه قسم که ...

یزید: کدامیک؟

رفیق: چی کدامیک؟

یزید: خدایان کعبه! کدامیک؟ من برای همه شان کم و بیش احترام قائلم؛ ولی دوست دارم بدانم که برای قسم خوردن، کدامیک به ذائقه شما خوش خوراک تر است؟

رفیق: (نگران به اطراف نگاه می کند) در کدامیک از عوالم خیال سیر می کنید؟ پایه های حکومت شما بر دوش مردمی است که به خدای واحد و احد ایمان دارند. اگر سر از معتقدات شما دربیاورند، خدای نخواسته، سر به عصیان و طغیان برمی دارند.

یزید: جدی نیست عموجان! تو هم جدی نگیر.

رفیق: یعنی چه؟!

یزید: مردمی که نماز جمعه شان را بتوان چهارشنبه خواند، بی آنکه هیچ گرد اعتراضی از گورشان برخیزد، مطمئن باش که کلماتی مثل طغیان و عصیان در قرآنشان نیست.

رفیق: ولی در میان همین مردم، کسانی هم هستند که چه از حیث درک و معرفت و چه غیرت و حمیّت، با چند قبیله برابری می کنند.

 

سید مهدی شجاعی

  • انتظار

کوفی جماعت!

يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۱:۱۰ ب.ظ

12000 نفر در کربلا بودند که

برای ح س ی ن(ع)

گریه میکردند!

 

همین...

  • انتظار

دسته وفاداری

شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۱۴ ب.ظ

ح س ی ن(ع)
دسته

"عزاداری" نمی خواهد

دسته

"وفاداری" می خواهد

  • انتظار