هنوووز...!
- ۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۵۴
امثال که نشد برم خیلی حالم بد شد . . .
تو مایه های خداحافط رفیق که می گفت: دیگه آسمونی نداره این شهر . . .
اصلا حال غریبی داشت موندن توی شهر وقتی حس تنهایی داری و برخی خاطرات . . .
این عکس رو گوشه خیابون بودم گرفتم نزدیک بود شهید شیم با موتور سه چرخ قدیمی!
پ.ن: خوب شد ما رفتیم کربلا و عکس گرفتیم، از وبلاگ ها و سایت های خبری گرفته تا سایت های حوزه IT عکس هایی روکه گرفته بودیم زدن تو سایتشون! کلی هم ژست روشن فکری دارن به موقعش زمان بحث راجع به کپی رایت! ما هم از اونجایی که کلی حمارمون(همون خر خودمون!) برو داشت و کلی هم پارتی و آشنا دیگه کاری از دستمون برنمیومد جز حلال کردن!
پ.ن: خدا دلمون رو تو مشت حسین بذاره صلوات . . . ان شا الله . . .
پ.ن: اعیاد بر همه ی مسلمانان جهان مبارک
کانال مهدویت | @mahdavyat
بجای تو
به فرشته ای نگاه می کنم
شبیه تو . . .
عیدی گذشت و
یوسف گم گشته ام را
ندیده ام . . . !
دلتنگی تو
دلتنگی های زندگیم را
زیاد کرده . . .
در پس تمام عاشقانه های شهر
یکی حقیقت شگرفــــــ
می خورد به چشـــــم؛
چشم های تو،
بهــــــانه تمام عاشقانه هاست . . . !
جاهایی هم هست
که وقتی پا میذاری اونجا
انگار
کوه رو سرت خراب میشه . . . !
بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّر
یا محمّد، یا علی، یا فاطمه، یا حسن، یا حسین، یا صاحب الزمان أدرکنی و لا تهلکنی
___________________
پ.ن: جمعه 28 شهریور 93
دلم برای
جواب سلامی
تنگ شده است . . . !
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
با رنگهای تـازه مــرا آشنا کند
پاییز میرسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچـــه جا کند
او میرسد که از پس نه ماه انتظار
راز ِ درخت باغچـــه را برملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوههــای تازه بیــارد ، خـدا کند
او میرسد که باز هم عاشق کند مرا
او قـول داده است بـه قــولش وفا کند
پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
جــز این کــه روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها
یک فصل را بخاطر او جا به جا کند
تقویـم خواست از تو بگیرد بهـــار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش ... ، صدای پای خزان است، یک نفر
در را بـــه روی حضــرت پاییــــز وا کند...
علیرضا بدیع
همین چندی پیــــــش بود که، انگار گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود!
. . . انگار کم کم نسیم بهشت به من نزدیک می شود . . .
انگار راست است که گاهی باید دو نفر باشی تا ببینیَش؛ و نَشُد، شُد بشود!
هر چه که هست، تویی راهِ نجاتِ بشرِ پست شده!
تویی راهِ مقامِ شهود؛
تویی هرچه زیبایی، هرچه آرامش
هرچه بی خیالی از هرچه دَنی!
کاش زود گذرد این روزها برای رسیدن به تو؛
ای امام خوبی ها، ای امام هشتم . . . !
________________
روزگاری بود بدعت اینقدر زیاد نشده بود!
روزگاری بود بجای عرف به دین نگاه می کردن و اینقدر عرف نگاری زیاد نشده بود!
________________
پ.ن: عروسی بدعتی برای ولیمه . . . !
پ.ن: 16 مرداد . . . !
تنهائیم را
خودم
می فهمم . . . !
من و
خاطره و
بغض کبود . . . !
____________________________________
پ.ن: بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟
مدعی گوید که در عالم بالاست بهشت
هر کجا نام تو افتاد همانجاست بهشت
_____________________
پ.ن:وقت خوش با تو بسر شد . . . !
"...خدایا چه دنیایی خلق کرده ای ؟چه آسمان های بلند،چه گل های رنگا رنگ ،چه دریا ها، چه کوه ها ،صحراها،جنگل ها ، چه دل های شکسته ای ،چه رو حهای پژمرده ای ، چه دردهای کشنده ای ،چه عشق ها، چه فداکاری ها،چه اشک ها و چه حرمان ها...
عجیب آن که ، بزرگی و عظمت انسان را در درد و غم و حرمان قرار دادی ،جهان را بدون درد و ناله و حرمان نمی خواهی.
ما هم عشاق وجود توییم که دل سوخته ودست پا شکسته به سویت می آییم.تو ما را در آتش غم سوزاندی و خمیره ی خاکی ما را با کیمیای عشق، به روحی فوق زمین وآسمان ها مبدل کردی که جز تو نمی خواهد و جز تو نمی پرستد."
_____________
پ.ن: 31 خرداد سالروز شهادت شهید دکتر مصطفی چمران
روز میلاد مادر
تولدی دوباره
خواهم داشت...!
_________________
آغازی عاشقانه تا بهشت...
این روزها
فریاد سکوتم
خیلی بلند است . . .
آنقدر که از چشمم فریاد می بارد . . . !
سه نقطه ها
از دستم
آسی شدند
از بس که
کلمات را
قورت دادم...!
وقتی
عاشق باشی
دلتــــــــــــ
الآن می خواهدش
تا جمعه
دیـــــــــــــــر است!
دعایم
این است که من هم
ارباً اربا شوم برایت...
حسیـــــــــــــــــن(ع)
زیبایی تو خواب مرا ریخت ب هم
آرامش مرداب مرا ریخت ب هم
زیبا تر از آنی ک تحمل بکنم
زیباییت اعصاب مرا ریخت بهم