صحبت عاشقانه . . . !
- ۲ نظر
- ۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۲:۴۸
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
با رنگهای تـازه مــرا آشنا کند
پاییز میرسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچـــه جا کند
او میرسد که از پس نه ماه انتظار
راز ِ درخت باغچـــه را برملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوههــای تازه بیــارد ، خـدا کند
او میرسد که باز هم عاشق کند مرا
او قـول داده است بـه قــولش وفا کند
پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
جــز این کــه روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها
یک فصل را بخاطر او جا به جا کند
تقویـم خواست از تو بگیرد بهـــار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش ... ، صدای پای خزان است، یک نفر
در را بـــه روی حضــرت پاییــــز وا کند...
علیرضا بدیع
شنیده ام
معشوقه ات شده ام!
جان معشوقه ات بگو
راست است
این
دروغ قشنگ . . . !
وقتی
عاشق باشی
دلتــــــــــــ
الآن می خواهدش
تا جمعه
دیـــــــــــــــر است!
بـِسـمِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـد یقیــن
خیلی ساده؛ بنده عازم کربلا هستم... !
فردا ظهر؛ مورخ 27 آذر 92 !
منتظر دعای خیر همه ی دوستان برای شهادت، این آروزی دیرینه هستیم... .
و به همراه خود، قلبی پر ز عشق همراه خواهم داشت...!
حلال کنید... .
دیگر
عضو جدیدی
در بدنم
شده است
این بغض...!
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت |
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت |
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین |
کـس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت |
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش |
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت |
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم |
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت |
از پای فتادیم چو آمد غم هجران |
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت |
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت |
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت |
احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست |
در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت |
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید |
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت |
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه |
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت |
غزل 82