تربت و پای خسته؛ دلی شکسته . . . !
- ۰ نظر
- ۲۷ آذر ۹۳ ، ۲۰:۲۸
دعایم
این است که من هم
ارباً اربا شوم برایت...
حسیـــــــــــــــــن(ع)
روز عاشورا، مادرم گفت: «برو روضه گوش کن تا چند کلام حرف حساب بشنوی». گفتم: من حالا کاری دارم بعد خواهم رفت.
رفتم اتاق، اما خودم ناراحت شدم. حال عجیبی به من دست داد، قلم را برداشتم و تابلوی «عصر عاشورا» را شروع کردم. قلم را که برداشتم همین تابلو شد که الان هست، بدون هیچ تغییری.
مادرم که برگشت، به او گفتم: «من روضه ام را خواندم».
او می گوید الان که بعد از ۳۰ سال به این تابلو نگاه میکنم، میبینم اگر میخواستم این کار را امروز بکشم، باز هم همین تابلو به وجود میآمد، بدون هیچ تغییری. یک چیزی دارد این تابلو که خود من هم گریهام میگیرد.
بی آنکه دستم باشد
از دستم رفت...
ح س ی ن(ع)
اتاق یزید در زمان حکومت معاویه:
رفیق (پیرمردی 60 ساله): به خدای کعبه قسم که ...
یزید: کدامیک؟
رفیق: چی کدامیک؟
یزید: خدایان کعبه! کدامیک؟ من برای همه شان کم و بیش احترام قائلم؛ ولی دوست دارم بدانم که برای قسم خوردن، کدامیک به ذائقه شما خوش خوراک تر است؟
رفیق: (نگران به اطراف نگاه می کند) در کدامیک از عوالم خیال سیر می کنید؟ پایه های حکومت شما بر دوش مردمی است که به خدای واحد و احد ایمان دارند. اگر سر از معتقدات شما دربیاورند، خدای نخواسته، سر به عصیان و طغیان برمی دارند.
یزید: جدی نیست عموجان! تو هم جدی نگیر.
رفیق: یعنی چه؟!
یزید: مردمی که نماز جمعه شان را بتوان چهارشنبه خواند، بی آنکه هیچ گرد اعتراضی از گورشان برخیزد، مطمئن باش که کلماتی مثل طغیان و عصیان در قرآنشان نیست.
رفیق: ولی در میان همین مردم، کسانی هم هستند که چه از حیث درک و معرفت و چه غیرت و حمیّت، با چند قبیله برابری می کنند.
سید مهدی شجاعی
12000 نفر در کربلا بودند که
برای ح س ی ن(ع)
گریه میکردند!
همین...
ح س ی ن(ع)
دسته
"عزاداری" نمی خواهد
دسته
"وفاداری" می خواهد