چنانیم بی تو که ماهی به خاک . . . !
- ۳ نظر
- ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۴۰
شب یلدای هر کسی به شکلی می گذرد و امّا برای عده ای شاید خیلی خاص باشد این شب . . .
برای بنده نیز از آن جهت که این شب توسط همسر رقم زده شد شیرین و بیاد ماندنی شد . . .
سال ها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
***
نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
***
دفتر دانش ما جمله بشویید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود
***
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
***
دل چو پرگار به هر سو دورانی می کرد
و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود
***
مطرب از درد محبت عملی می پرداخت
که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود
***
می شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود
***
پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ار نه حکایت ها بود
***
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل به همه عیب نهان بینا بود
.
پ.ن: هیچ اعتقادی به سنت های این شب ندارم!
پ.ن: بعضی از کارهایی که در این شب انجام میشه از جمله، مثلا هندوانه خوردن، از دید اسلامی، به شدت مضر هست! نکنید این کارا رو!
کانال مهدویت | @mahdavyat
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
*****
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
*****
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است گفتم کنایتی و مکرر نمیکنم
*****
هرگز نمیشود ز سر خود خبر مرا تا در میان میکده سر بر نمیکنم
*****
ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن محتاج جنگ نیست برادر نمیکنم
*****
این تقویم تمام که با شاهدان شهر ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم
*****
حافظ جناب پیر مغان جای دولت است من ترک خاک بوسی این در نمیکنم
معجزه
یعنی
من بغض کنم
تا
تو بخندی . . . !
بجای تو
به فرشته ای نگاه می کنم
شبیه تو . . .
عیدی گذشت و
یوسف گم گشته ام را
ندیده ام . . . !
دلتنگی تو
دلتنگی های زندگیم را
زیاد کرده . . .
عاشق هیچ وقت آرامش ندارد و دائما مضطر است.
دوست دارد نزد معشوق به کمال مطلوب برسد لذا همیشه مضطر خواهد بود.
_____________________________________
* النمل - 62 :: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ :: یا آن که درمانده را چون بخواندش پاسخ می دهد و آسیب از او دور می کندو شما را در زمین جانشین پیشینیان می سازد آیا با وجود الله خدای دیگری هست ? چه اندک پند می گیرید.
در پس تمام عاشقانه های شهر
یکی حقیقت شگرفــــــ
می خورد به چشـــــم؛
چشم های تو،
بهــــــانه تمام عاشقانه هاست . . . !
دلم برای
جواب سلامی
تنگ شده است . . . !
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
با رنگهای تـازه مــرا آشنا کند
پاییز میرسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچـــه جا کند
او میرسد که از پس نه ماه انتظار
راز ِ درخت باغچـــه را برملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوههــای تازه بیــارد ، خـدا کند
او میرسد که باز هم عاشق کند مرا
او قـول داده است بـه قــولش وفا کند
پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
جــز این کــه روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها
یک فصل را بخاطر او جا به جا کند
تقویـم خواست از تو بگیرد بهـــار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش ... ، صدای پای خزان است، یک نفر
در را بـــه روی حضــرت پاییــــز وا کند...
علیرضا بدیع
کاری کن ماندگار شوم . . .
دوست ندارم بازگردم . . .
من خاک ترا به چرخ اعظم ندهم | یک ذره غمت بهر دو عالم ندهم | |
نقش خود را نثار عالم کردم | وز نقش تو من آب به آدم ندهم | |
من درد ترا ز دست آسان ندهم | دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم | |
از دوست به یادگار دردی دارم | کان درد به صد هزار درمان ندهم | |
من زخم ترا به هیچ مرهم ندهم | یک موی ترا به هر دو عالم ندهم | |
گفتم جان را به یار محرم ندهم | از گفتهی خود بیش دهم، کم ندهم |
_____________________________________________________________
همین چندی پیــــــش بود که، انگار گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود!
. . . انگار کم کم نسیم بهشت به من نزدیک می شود . . .
انگار راست است که گاهی باید دو نفر باشی تا ببینیَش؛ و نَشُد، شُد بشود!
هر چه که هست، تویی راهِ نجاتِ بشرِ پست شده!
تویی راهِ مقامِ شهود؛
تویی هرچه زیبایی، هرچه آرامش
هرچه بی خیالی از هرچه دَنی!
کاش زود گذرد این روزها برای رسیدن به تو؛
ای امام خوبی ها، ای امام هشتم . . . !
________________
روزگاری بود بدعت اینقدر زیاد نشده بود!
روزگاری بود بجای عرف به دین نگاه می کردن و اینقدر عرف نگاری زیاد نشده بود!
________________
پ.ن: عروسی بدعتی برای ولیمه . . . !
پ.ن: 16 مرداد . . . !
تنهائیم را
خودم
می فهمم . . . !
من و
خاطره و
بغض کبود . . . !
____________________________________
پ.ن: بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟
من دختر شیرین سخن دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین دل آزار
من اهل دل و چای هل و لعل نگارم
تو اهل شب و شعر سپید و لب سیگار
من فلسفه ی عشقم و اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه و ادگار
من پنجره ای رو به غزل... خواجه ی شیراز
تو سخت ، پر از خشتی و مانند به دیوار
با این همه عاشق شده ام دست خودم نیست
من دختر شیرین سخن دوره ی قاجار
یَا عَلامَ الْغُیُوبِ یَا غَفَّارَ الذُّنُوبِ یَا سَتَّارَ الْعُیُوبِ یَا کَاشِفَ الْکُرُوبِ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ یَا طَبِیبَ الْقُلُوبِ یَا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ یَا اَنِیسَ الْقُلُوبِ یَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ یَا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ
ای بخوبی دانای بر هر نادیدنی، ای بسیار آمرزنده گناهان، ای پرده پوش بر عیوب بندگان، ای غمزُدای غمها، ای گرداننده دلها، ای طبیب دلها، ای نوربخش دلها، ای همدم دلها، ای زداینده اندوهها، ای غمگشای غمها
سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ
سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ
یا رَبِّ یا ذَاالْجَلالِ وَالاْکْرامِ یا اءرْحَمَ الرّاحِمینَ
مدعی گوید که در عالم بالاست بهشت
هر کجا نام تو افتاد همانجاست بهشت
_____________________
پ.ن:وقت خوش با تو بسر شد . . . !
ای دوست عجب کرشمه هایی داری | در نقش دلت چه ترمه هایی داری |
محکم همه را بسته ای از روی حیا | در پیرهنت چه دکمه هایی داری |
در فصل خزان باغ انگور دلم | در سفره ی خود چه دلمه هایی داری |
گیسوی تو قلاب و منم چون ماهی | کوتاه بیا... چه طعمه هایی داری |
پا روی دلم گذاشتی... حرفی نیست | با این که عجیب چکمه هایی داری |
بی نامه و بی مجوز و بی امضا | در حنجره ات چه نغمه هایی داری |
گفتی که من و برادرم یک سیبیم | قربان خودت! چه نیمه هایی داری |
بین من و تو هر چه که بگذشت گذشت | اما تو بر آن تتمه هایی داری |
دل میشکنی و بیمه می پردازد | ای دوست تو هم چه بیمه هایی داری! |
محمد عابدینی
روز میلاد مادر
تولدی دوباره
خواهم داشت...!
_________________
آغازی عاشقانه تا بهشت...